اتفاق افتادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر افتادن، وقوع یافتن، واقعشدن، آمدن، پیش آمدن، روی دادن، برخاستن، شدن، تحویل یافتن، متولد شدن، بهدنیاآمدن تصادفاً وقوع یافتن رسیدن آسمان به زمین آمد
اتفاقاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت تفاقاً، دست برقضا، بهطوراتفاقی، ناگهان، بههرحال، بهقید قرعه ابتدابهساکن، الابختکی (اللهبختکی)، بیموجب، بیجهت بدون اراده، ازخودبیخود، بالاجبا
اتفاقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی فاق، تصادف، تعیییننشدگی، عدم قطعیت، ریسک، خطر، شانس غریزه، خودجوشی قسمت، بخت، واقعه، فال، تقدیر بانک
درحال اتفاقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر اق، درجریان، ضمنی، دردستور جلسه، دردست اقدام، درحال انجام، دردست تهیه، طبق برنامه اتفاقی، تصادفی، غیرمترقبه، گاهوبیگاه، بستهبهمورد جاری، معاصر،
ظاهر شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی اتفاق افتادن، آفتابی شدن، آشکار شدن، طلوع کردن، برآمدن، ظهور کردن، برخاستن تظاهرکردن، وانمود کردن
اتفاقنظرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال اتفاق آرا، وفاقعام، اجماع، وحدت، اتحاد، همفکری، توافق، وحدت نظر آشتی، برقراری صلح بهاتفاق آرا، اجماعاً متفقالقول
عملی شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل اتفاق افتادن، واقع شدن، جامۀ عمل پوشیدن، بهنتیجه رسیدن، بهقله رسیدن، بهاوج رسیدن، منجرشدن، فیصله یافتن
سازگاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ازگاری، اتفاق، انعطاف، وفق، توافق، نظر موافق تطبیق قرارداد اجتماعی، قرارداد اجماع، اتفاق نظر هارمونی، هماهنگی، همفکری رضایت، تأیید سازش، آشتی، صلح،
اوضاعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر وقایع جاری، اتفاقات، مجموعه وقایع، وقایع، وقایع اتفاقیه، حوادث، ارتباطات، پیشامدها، اتفاقها، احوال، احوالات، امور، گذر زمان هیروویر، اوقات حساس، گ