آزاد (1)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام (1)، حُرّ، آزاده، شریف، وارسته، فارغ، مختار، مجاز، معاف آزادیخواه، آزادیطلب، آزادمرد، آزادمنش، مشروطهخواه خلاص، آسوده، ول، یله، رها(
آزاد (2)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام (2)، مجاز، رایگان نامحدود، گشوده، باز، بیحفاظ، نامحصور، وسیع تهی، خالی
آزاد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام د بودن، استقلال داشتن، اجازه داشتن، جای مانور داشتن، تنها عمل کردن، مستقل عمل کردن، اختیار داشتن، اراده کردن وادادن، ول گشتن، گستاخبودن
آزاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام آزاد کردن، رها کردن، رهاییدادن، رهانیدن عفو کردن، بخشیدن وادادن واگذاشتن، واگذار کردن، اجازه دادن
آزاد شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام جَستن، رَستن، رهایییافتن، جهیدن، خلاص شدن، امان یافتن، آزادی خودرا بهدست آوردن، نفس راحت کشیدن برای استقلال جنگیدن، خلاصی جُستن، شورید
بیتقوافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ا، خدانشناس، خدانترس، ناخدا، بیدین، کافر، لامذهب، بیقید، فحاش، اهانتکننده، فاسد مقدسنما، زاهدنما، متظاهر
نسبتاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه اً، تاحدودی، درچارچوبِ، در مقایسه، بهنسبت، بااین دیدگاه، بالنسبه، معالوصف، بااینهمه
انتهافرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ا، قطب، نوک، نهایت، منتهیالیه، منتهاالیه، پایان، آخرخط، ته ِخط بن، ته غایت، مرز، حدّ پایانه، مقصد رأس، قله پیامد عقب پسوند آند، کاتد، شمال، جنوب مت
فضافرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ا، سطح، مساحت، وسعت، پهنا، حجم، فضای سهبعدی ساحت، حریم، محوطه، آستان، عرصه، دامنه▼، احاطه وکیوم، خلاء فلک، آفاق، آسمان اثیر بسط، امتداد احجام ◄
سطح را برداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ا برداشتن، تراشیدن، تراش دادن(کردن)، برداشتن، خراشیدن، رنده کردن، پوست کندن، پوست گرفتن، زدودن، ستردن خط انداختن شیارکشیدن، دندانهدار کردن کندهکار