ازکار انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت داختن، ناتوان کردن، بالوپرکسی را شکستن، ازکار انداختن، انداختن، ازپا درآوردن، ترساندن عقیم کردن، اخته کردن، سترون کردن ساقط کردن
ازکار انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت داختن، ناتوان کردن، بالوپرکسی را شکستن، ازکار انداختن، انداختن، ازپا درآوردن، ترساندن عقیم کردن، اخته کردن، سترون کردن ساقط کردن
اعتصابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر اب، خودداری ازکار، دستازکار کشیدن اصلاح شرایط کار، بهبودیوضع اعتصاب غذا، اعتصاب عمومی، اعتصابپراکنده اعتصابشکن اتحادیۀ کارگری تظاهرات، راهپیم
عدمتحرکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت رک، ازکارافتادگی، قرار، رکود، ایستایی، سکون، ایستایی، انجماد، تعادل، ثبات، آتشبس اینرسی، ماند تعلل، توقف، وقفه، مکث، درنگ، امان، آهستگی، نرمی، ملای
دیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ل] دیر بودن، کار ازکار گذشتن دیر آمدن، تاخیر داشتن، تاخیر کردن، دیرکردن، دست بهدست کردن، جا ماندن دیرکردن، تأنی بهخرج دادن، استخاره کردن، درنگ کرد
بدگویی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات گویی کردن، بد گفتن ازکسی، ازشأن دیگری کاستن، سَبُک داشتن، غیبت کردن، بیاعتبار کردن، تقبیح کردن رسوا کردن، افتضاح بهبار آوردن، استهزا کردن، هجو