آویزان بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] آویزان بودن، آویختن، تاب خوردن روی چیزی معلق شدن، پوشاندن، خیمه زدن آویزان شدن، درآویختن، چنگ زدن، جنگ تنبهتنکردن منتظر بودن، معلق بودن
آویزان کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کردن، فروهشتن، افکندن، پایین انداختن، آویختن، آویزه کردن معلق کردن، بهتأخیر انداختن، بهتعویق انداختن اخراج کردن، طرد کردن
متغیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر یر بودن، ثبات نداشتن همیشه پشیمان بودن، تردید داشتن، بیعزمبودن جایی بند نشدن، بهخواهشهاینفس تسلیم شدن منصرف شدن، تغییرعقیده دادن طفره رفتن، دوپهل
خیمه زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد در گستراندن، آویزان بودن بر فراز محلی، معلق بودن بر فراز محلی، چادر زدن، طاق زدن، فروپوشاندن، همپوشی داشتن، سایه انداختن، چتر (زدن، گستراندن)
نوسان داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سان داشتن، مواج بودن، تشعشع کردن، مرتعش بودن، ضربان داشتن، تاب خوردن، آویزان بودن تلوتلو خوردن، لرزان بودن شعله، سوسو زدن، تپیدن، پتپت کردن تکان خو
برآمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل رآمدن، ورم کردن، بیرونزدن، بیرون آمدن، جلو آمدن، پیشآمدگی داشتن توجه را جلب کردن، مرئی بودن ریشدرآوردن، زبربودن باد کردن(داشتن)، متورم بودن، آماسیدن
جدا شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت دن، گسستن، قاطی نشدن، سوا شدن، بریدن، پاره شدن، بریده شدن، چاک خوردن، قطع شدن، دور افتادن دوری جستن، اجتناب کردن ازهم دور شدن، منشعب شدن راه را کج ک