وسیلۀ اندازهگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ۀ اندازهگیری، دماسنج، میزانالحراره سرعتسنج، کیلومترشمار، مسافتسنج، عمقسنج زلزلهنگار مترونوم، ساعت الکلسنج آمپرمتر، آمپرسنج، ا
حاکمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام حکمفرما، حکمران، فرمانروا سلطنتی، شاهانه، امپراطوری، امپریال، استعمارگر، استعماری عالیمقام، بلندمرتبه، بلندپایه، عالیقدر، عالیرتبه،
عصبانی شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ردن، برآشفتن، متغیرشدن، آتش گرفتن، کنترل خود را ازدست دادن، دیوانه شدن، منفجر شدن، خشمگینشدن، ازکوره دررفتن، آشفتن، برافروختن، ناراحت ش
وسیلۀ برقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت یلۀ برقی هویه، آلترناتور، استارت، استپ، پُل، کلید (برق)، رله، [◄بازکننده 263]، مقره، آداپتور، یکسوکننده، آمپرمتر، آمپرسنج، احساسگر، آکومولاتور، خ