آمادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ر، مهیا، روبهراه، مجهز، مسلح، مرتب، لباسپوشیده، ملبس آراسته، پرداخته، ساخته آماده بهخدمت، بسیجشده، ایستاده، خبردار فراهم، تأمین، تأمینشد
آماده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی آماده شدن، عزم کردن، پیشقدمشدن، آستین بالا زدن (کردن)، مبادرت کردن حاضر شدن▼ آغاز کردن برنامهریزی کردن، ازپیش تعیین کردن، حفاظت کردن، انتظار
آماده کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کردن، حاضرکردن، مهیاساختن، فراهم کردن، انبارکردن بهپیشفرستادن، روانه کردن، منظم کردن تأمین کردن، گرد آوردن، جمع کردن کاشتن
آماده نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ل] آماده نبودن، دروضعیت ناآمادهقرار گرفتن کامل نبودن، تکمیل نشدهبودن، [◄ نقصان یافتن 55] بیبرنامهبودن، خودجوش بودن، بداهه گفتن غافلگیر شدن،
انبساط یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] انبساط یافتن، گسترش یافتن، توسعهیافتن دراز شدن، امتداد یافتن باد کردن، آماس کردن، متورم بودن، آماسیدن، بالا آمدن، برجسته شدن، برآمدن، بزرگ شدن، با
انبساطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد انبساط، تورم، بسط، بزرگ شدناندازه امتداد گسترش، توسعه، بهبود تورم، التهاب، باد داشتن، باد آوردن بسط، ازدیاد، افزایش آگراندیسمان تقویت، فزونسازی، تش
برآمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل رآمدن، ورم کردن، بیرونزدن، بیرون آمدن، جلو آمدن، پیشآمدگی داشتن توجه را جلب کردن، مرئی بودن ریشدرآوردن، زبربودن باد کردن(داشتن)، متورم بودن، آماسیدن
آمادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ر، مهیا، روبهراه، مجهز، مسلح، مرتب، لباسپوشیده، ملبس آراسته، پرداخته، ساخته آماده بهخدمت، بسیجشده، ایستاده، خبردار فراهم، تأمین، تأمینشد
آماده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی آماده شدن، عزم کردن، پیشقدمشدن، آستین بالا زدن (کردن)، مبادرت کردن حاضر شدن▼ آغاز کردن برنامهریزی کردن، ازپیش تعیین کردن، حفاظت کردن، انتظار