آسودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه آرامیدن، راحت کردن، استراحت کردن، آرام گرفتن، غنودن، آرمیدن، آرام گرفتن، نفس کشیدن، نفس راحت کشیدن، کمرراست کردن، فارغ شدن عمل نکردن، خواب
آسوده (درحال استراحت)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه آسوده (درحال استراحت)، آرمیده، آرام، راضی، راحت راکد امن عافیتطلب فارغبال، آزاد، فارغ، بیکار، بیخبر، مرخص بازنشسته غیرکشیک غیرفعال
نرم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی شدن، رسیده شدن تسلیم شدن، راه دادن سست کردن، شُل کردن، ریلکس کردن، آسودن
تفریحکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه تفریحکردن، فرصت داشتن، مجالداشتن، گشتن، آهسته رفتن مرخصیرفتن، آسودن، بازنشسته شدن، استعفادادن آفتاب گز کردن، آفتاب چریدن، بیکار بودن، سست
تازهشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه نیروی تازه پیداکردن، خستگی درکردن، نفس عمیق کشیدن، نفس کشیدن، نفس تازه کردن، بازسازی شدن، آسودن
تسکین یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی فتن، آرام شدن، آرامشیافتن، آرامیدن، آسودن، نفس راحت کشیدن، بازسازی شدن