آسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن، سهل، راحت، ساده، میسر، عملی، قابلاجرا، بلامانع خوار بیرنج، بیتعب، سَبُک، بدون اشکال، بدونزحمت قابلاجرا، قابل تقلید، قابل
آسان بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) آسان بودن، زحمتی نداشتن، مشکلیایجاد نکردن، جواب ساده داشتن، بدون زحمت انجام شدن
آسان کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن کردن، تسهیل کردن روان کردن، روغن زدن، لیز کردن توضیح دادن، تفسیر کردن
شُل (آسان) گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام شُل (آسان) گرفتن، کاری بهکار کسی نداشتن، سختگیری نکردن، سخت نگرفتن، آزاد گذاشتن
انسان ضعیففرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ضعیف، بیمار، مریض، شخصبیمار بیچاره، آدم بدشانس نوزاد، جوان ضعیفالنفس، آدم ترسو دردانه، عزیز مصیبتزده مظلوم، بازیچۀ دست، آدم ساده
آسان بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) آسان بودن، زحمتی نداشتن، مشکلیایجاد نکردن، جواب ساده داشتن، بدون زحمت انجام شدن
باعث شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت شدن، موجب شدن، موجباتچیزی را فراهم کردن، اساس نهادن، بالا آوردن، بار آوردن، ایجاد کردن، خلق کردن، تولید کردن هستی دادن، آفریدن، بهوجود آوردن ابداع
واردجزییات شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه واردجزییات شدن، بافتن، آسمان ریسمانبافتن، حوصلۀ مخاطب را سَربُردن
آزاد شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام جَستن، رَستن، رهایییافتن، جهیدن، خلاص شدن، امان یافتن، آزادی خودرا بهدست آوردن، نفس راحت کشیدن برای استقلال جنگیدن، خلاصی جُستن، شورید
کم آوردن [انسان]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کم آوردن [انسان]، نرسیدن، کم داشتن، نقص داشتن کمبود داشتن، نیاز داشتن زمان کم آوردن، عقب ماندن، دیر بودن کسر آوردن بُرد نداشتن، بُرد کافی(لازم) را ن