آرامشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یسروصدایی، آسایش، استراحت، راحت، خواب، سکوت راحتی، آرام، سکون، امن، امنیت، امنوامان محل استراحت، آسایشگاه، مأوا، محل دنج، پناهگاه، مأمن، محل توقف
آرایش کردن گیسو: بافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ردن گیسو: بافتن، مش کردن، رنگ کردن، کوپ کردن، صاف کردن، فر زدن آرایش مو
آرام بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت آرام بودن، تکان نخوردن، بیحرکت بودن، ساکن ماندن، قرار داشتن برقرار بودنآرامش، آرامش داشتن اوضاع، آب ازآب تکان نخوردن (نجنبیدن)، ساکت بودن، ثباتداش
آرایش جنگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) یش جنگی، جناح یگان نظامی، گروهان، گُردان، هنگ، جوخه، تیپ یگان هوابرد پهلوفنگ، اقدامات جنگی
آرامشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یسروصدایی، آسایش، استراحت، راحت، خواب، سکوت راحتی، آرام، سکون، امن، امنیت، امنوامان محل استراحت، آسایشگاه، مأوا، محل دنج، پناهگاه، مأمن، محل توقف
کششپذیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی کِشسانی، الاستیسیته، امتدادپذیری، بسط، امتداد، فنری بودن، حالتِ فنری، کِش آمدن▼، قوۀ ارتجاع، جهندگی، خاصیت فنری، کشیدگی، کشش، انبساط، درازی
صلحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) رامش، آشتی، صفا، صلح وصفا، سازش، آسایش، امنیت، عافیت، آسودگی، آرامش آشتی، مصالحه، متارکه، مسالمت، برقراری صلح سازش سازگاری، هما
دستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، دستۀ بازیگران، تروپ نمایش باند، باند تبهکاران تیم، یازده نفر کمیته، پایور لشکر، ارتش جوخه، هنگ، تیپ، نیرو، آرایش جنگی اخوان، فرقه پانل، میزگرد بچ،
زینتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ر، زیب، پیرایه، آذین، تجمل، آرایش، تزیین▲ زینتآلات، باباغوری، آب طلا، اشک (اشگ)، مدال زرق و برق، طمطراق جواهرات▲