آبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ب، ماء، آب آشامیدنی، آب معدنی، آب نمک، محلول آب آشدوزو جریان آب، سیل، باران، چشمه، قنات، آبشار اَشکال آب، یخ، برف دریا، اقیانوس، دریاچه، رودخ
آب دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ل] آب دادن، آبیاری کردن آب افزودن، رقیق کردن، خیس کردن، اخته کردن، آبکشی کردن، تَر کردن، نَم کردن ریختن، چکیدن آب انداختن، آب بهجایی انداختن
بدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، فرومایه، خسیس، فاسق، بدذات، بدکار، بدجنس، شرور، موذی، تبهکار، قانونشکن، خبیث، دارای سوءنیت، ناقلا، بدطینت، آبزیرکاه، ناجوانمرد، نامرد، ناج
پلید 2 [صفات بد انسانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ید 2 [صفات بد انسانی 645]: فاسق، بدذات، بدکار، هرزه، بدرگ، بدجنس، شرور، موذی، تبهکار، خبیث، دارای سوءنیت، ناقلا، بَده، بدطینت، آبزیرکاه،
فروکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، فروبردن، داخل کردن، وارد کردن، جای دادن، چکش زدن، میخ کوبیدن، کوبیدن درمایع فروبردن، درآب گذاشتن، زیر آب کردن، غوطه دادن، غوطهورساختن، غرق کر
شیرجه رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یرجه رفتن، درآب پریدن، زیرآبیرفتن، غوطهور شدن، پایین افتادن، پایین آمدن درآب فروکردن، غرقه کردن، زیر آب کردن، غوطه دادن، غوطهور ساختن، غرق کردن، آ
کمک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کمک کردن، یاری کردن، دست کمکدراز کردن، همکاری کردن راه آمدن وام دادن آب به آسیاب کسی ریختن، کمک دادن، کمک رساندن، یاری دادن، یا