آبروی خودراریختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی خودراریختن، رسوایی به بار آوردن، افتضاح بار آوردن (بالا آوردن، راه انداختن) خود را سبک کردن، نزول اجلال کردن
آبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ب، ماء، آب آشامیدنی، آب معدنی، آب نمک، محلول آب آشدوزو جریان آب، سیل، باران، چشمه، قنات، آبشار اَشکال آب، یخ، برف دریا، اقیانوس، دریاچه، رودخ
آب دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ل] آب دادن، آبیاری کردن آب افزودن، رقیق کردن، خیس کردن، اخته کردن، آبکشی کردن، تَر کردن، نَم کردن ریختن، چکیدن آب انداختن، آب بهجایی انداختن
بازیهای آبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت بی، شنا، آبتنی، واترپلو، اسکی روی آب، قایقرانی، موجسواری، سرفینگ شنا، کرال، سینه، پشت، قورباغه، پروانه، پاپیون، دوچرخه، سُرخوردن، آببازی کانو، کای
ورزشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، کُشتی، ورزش زورخانهای، آببازی، آبتنی، مهارت بدنی، مهارت پهلوانی، پرش، کُشتی قهرمانی، المپیک، جام جهانی، مسابقه، مبارزه ورزش، نرمش، کشش،
تغییر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر غییر کردن، تغییر شکل دادن، تبدیل شدن، عوض شدن، دگرگون شدن، نوسان داشتن تغییرپذیر بودن، متغیر بودن، معین نبودن رنگ عوض کردن، تغییر رنگ دادن، رنگ باخ
عنصرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام صر عناصر چهارگانه، خاک، باد، آتش، آب عنصر، اتم، مولکول، ایزوتوپ، هسته، ذره، ذرۀ اتمی الکترون، نوترون، پروتون، پوزیترون، مزون، فوتون، یون، آلفا (
بدنام شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی آبرو از دست دادن، آبرویش ریختن، رسوا شدن، برسرزبانها افتادن، درافواه افتادن، قابل سرزنش شدن، سابقه خودرا خراب کردن، ازچشم افتادن