ابدیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دیت، جاودانگی، سرمدیت، همیشگی بودن، دیرینگی، قِدَم، ازلیت بقا، نامیرایی، پایایی، دوام، دیرگذری، ماندگاری، پایندگی، ثبات، استمرار، تداوم ابد، دائم،
آبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ب، ماء، آب آشامیدنی، آب معدنی، آب نمک، محلول آب آشدوزو جریان آب، سیل، باران، چشمه، قنات، آبشار اَشکال آب، یخ، برف دریا، اقیانوس، دریاچه، رودخ
آب دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ل] آب دادن، آبیاری کردن آب افزودن، رقیق کردن، خیس کردن، اخته کردن، آبکشی کردن، تَر کردن، نَم کردن ریختن، چکیدن آب انداختن، آب بهجایی انداختن
مأیوس کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ردن، امیدی باقی نگذاشتن، نومید کردن، آیۀ یأس خواندن، آب پاکی بر دست کسی ریختن، ناکام گذاشتن دل شکستن
منصرف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام منصرف کردن، برحذر داشتن، بازداشتن، اخطار دادن، اعتراض کردن منع کردن، تهدید کردن، مرعوب کردن، ترساندن بهراه دیگرهدایت کردن، راندن، بردن،
کمک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کمک کردن، یاری کردن، دست کمکدراز کردن، همکاری کردن راه آمدن وام دادن آب به آسیاب کسی ریختن، کمک دادن، کمک رساندن، یاری دادن، یا
سوء استفاده کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ل] سوء استفاده کردن، بد بهکار بردن بدرفتاری کردن، استثمارکردن، خون کسی را خوردن (مکیدن)، بهبازیچه گرفتن، اسباب دست کردن هم ازآخور و هم ازتو
امید داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی اشتن، امیدوار بودن، آرزوداشتن، آرزوی چیزی را کشیدن، آرزومند بودن، انتظار داشتن، توقع داشتن، حسرت بردن، حسرت خوردن، تمنا کردن، دهانش آب افتاد