ابرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ِه، میغ، بخار، سحاب نبولا، سیروس، کومولوس، نیمبوس ابر بهاری، ابر سیاه، پاره ابر، ابر بارنده بُخور آسمان ◄ افلاک ستارۀدنبالهدار جَوّ، اتمسفر
آبروی خودراریختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی خودراریختن، رسوایی به بار آوردن، افتضاح بار آوردن (بالا آوردن، راه انداختن) خود را سبک کردن، نزول اجلال کردن
بدنام شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی آبرو از دست دادن، آبرویش ریختن، رسوا شدن، برسرزبانها افتادن، درافواه افتادن، قابل سرزنش شدن، سابقه خودرا خراب کردن، ازچشم افتادن
امتناع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ع کردن، استنکاف کردن، نهگفتن، ابرو بالا انداختن، دست رد بهسینۀ کسی زدن، جواب رد دادن، نفی کردن، انکارکردن، ردّ کردن، اکراه داشتن از
آرام ماندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ن، متین بودن، خونسردماندن، احساسات خود را کنترل کردن، فروخوردن، ابرو خمنکردن، برداشتن، تحمل کردن، ساختن، مدارا کردن، صبور بودن▼، تاب آوردن، در