چشمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یده، بیننده، بصر، عین کاسۀ چشم، تخم چشم، قرنیه، مردمک، عنبیه، عدسی، سفیدی چشم، زجاجیه، رتینا، شبکیه، عصب بینایی، مشیمیه، غده اشک، ابرو قدرت دید،
شمولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، دربرداشتن، تضمن، جزء خود شمردن، جامعیت، فراگیری، تسرّی، تعمیم، عمومیت گنجایش، جا قبولکردن، ورود، پذیرش داشتن شرایط، صلاحیت، شمول مقررات عضویت، مشار
چشم دوختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، نگریستن، خیرهنگریستن، زُل زدن، نگاه کردن، نظر کردن، دقت کردن، توجه کردن بُراق شدن، خیره و مستقیم نگاه کردن، بر زدن
شمرده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، تحت طبقۀ خاصی(مقولهای، ...) بودن، دریک مقوله گنجیدن، وجه مشترک داشتن، لحاظ شدن، درزمرهبودن، درجرگه بودن بهشمار آوردن، درشمار آوردن، درزمرۀ چیزی م
شمارشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد رش، محاسبه، حساب، احتساب، تعدد، نمرهگذاری، شمارهگذاری، سرشماری شمردن، حساب کردن، جمع کردن شمارش معکوس سنجش، اندازهگیری شماره صفحه الگوریتم، سیستم
شمردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ن، حساب کردن، درآمارآوردن، محاسبهکردن، شمارهگذاری کردن، نمره دادن، شماره گذاشتن، حساب رانگهداشتن، لیست کردن برشمردن، تکرارکردن حسابداری کردن انبارگ