کنجکاوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ت] کنجکاو، محقق فضول پژوهنده، دانشپژوه، متفحص، متتبع، متجسس دقیق، خردهبین پوینده، جوینده، پیجو، پیگیر، جستجوگر متحیر، حیرتمند
کنجکاویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود یل بهدانش، علاقه، جستجو، بررسی، کاوش، تحقیق، پژوهش، تجسس، تتبع، تفحص، مداقه، تدقیق، خردهبینی، فکر فضولی پیگیری بازجویی، بازپرسی حی
کنجکاویکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود کنجکاویکردن، جویا شدن، جستجوکردن، تحقیق کردن ناخن زدن فضولی کردن بازجویی کردن
نجوا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی نجوا کردن، نالیدن، ناله کردن، آه (ناله) کشیدن خفه کردن، خفه کردن ارتعاش جریان داشتن، وزیدن