7 مدخل
اخراج، انفصال، برکناری، خلع، منفصل ≠ استخدام
اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، کنارهگیری، گوشهگیری، گوشهنشینی
انزواطلب، عزلتجو، عزلتنشین، گوشهگیر، معتزل، معتکف
راهب، راهبه، عزلتجو، عزلتنشین، گوشهگیر، گوشهنشین، معتزل، معتکف، منزوی
احترام، حرمت، عزت ≠ ذل