حجتفرهنگ مترادف و متضاد۱. استدلال، برهان، بینه، دلیل ۲. سند، مدرک ۳. انگیزه، سبب، موجب ۴. حکم، فتوا ۵. پیشوا، رهبر، زعیم، هادی
حجت آوردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دلیلآوردن، استدلال کردن، برهان آوردن ۲. دلیلتراشیدن، دلیلتراشی کردن ۳. بهانه جستن، بهانه کردن، بهانه آوردن، حجت انگیختن، حجت ساختن
حتمحتمفرهنگ مترادف و متضاد۱. بایسته، لازم، واجب، یقین ۲. یقینی، حتمی، قطعی ≠ احتمالی ۳. خالص، ناب، محض ۴. ساده