تاب خوردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درپیچ وتاب شدن ۲. تاب بازی کردن ۳. دور زدن ۴. بهنوسان درآمدن، نوسان داشتن، مرتعض شدن
تاسف خوردنفرهنگ مترادف و متضاددریغخوردن، افسوس خوردن، متاسف بودن، دستخوش اندوه شدن، غم خوردن، غمین شدن، مغموم گشتن
تکان خوردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. جمخوردن، حرکت کردن، جنبیدن ۲. منقلب شدن، بههیجان آمدن ۳. هول کردن، هراسیدن ۴. بهاهتزاز درآمدن