خواجگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آقایی، بزرگی، ریاست، سروری، سیادت ۲. دولتمندی ۳. اخته، مقطوعالنسل ≠ بندگی
خاویارفرهنگ مترادف و متضاد۱. نوعی ماهی استروژن، نوعی سگ ماهی، اوزونبرون، داراکویی ۲. تخمنمک سود، ماهی استروژن
خاکیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بری، زمینی ۲. افتاده، خاضع، خاک نهاد، خاکسار، درویش، متواضع ۳. به رنگ خاک، خاکیرنگ ۴. خاکآلود، خاکآلوده ۵. خاکزاد ۶. خاکزی ≠ آبی ۷. خاکین ۸. آسفالتنشده (جاده
خایف، خائففرهنگ مترادف و متضادبیمناک، ترسان، ترسنده، ترسو، جبون، متوحش، وحشتزده، هراسان، هراسناک ≠ ایمن، درامان