معنی یوغ | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی مشابه

یاغ

فرهنگ مترادف و متضاد

سرکش، طاغی، گردنکش، نافرمان، یاغی ≠ رام، مطیع

یاغی

فرهنگ مترادف و متضاد

سرکش، شورشی، طغیانگر، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، متمرد، نافرمان ≠ رام، مطیع

یاغیگری

فرهنگ مترادف و متضاد

تجاسر، تمرد، سرکشی، طغیان، عصیان، گردنکشی، نافرمانی ≠ اطاعت، فرمانبری

جست‌وجوی متن

جو

فرهنگ مترادف و متضاد

جوغ، یوغ

پالاهنگ

فرهنگ مترادف و متضاد

پالهنگ، قید، کمند، مقود، یوغ

قلاده

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. طوق، گردنبند، یوغ ۲. تا، عدد

مهار کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. مطیع کردن، منقاد ساختن ۲. کنترل کردن، رام ساختن، زیر یوغ خود درآوردن، تحت سلطه خوددرآوردن، در اختیار گرفتن ۳. گرفتار ساختن، بازداشت کردن ۴. بستن ۵. زدن، نصب

سیم

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. کابل، مفتول ۲. تار، رشته ۳. وتر ۴. فضه، لجین، نقره ≠ زر ۵. یوغ ۶. پول، وجه ۷. جراحت، چرک