معنی یاوری | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

تایید، عون، کمک، مدد، معاضدت، نصرت، همرایی، یاری

۱. اعانت، امداد، حمایت، خلط، دستگیری، رفاقت، عون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، معاونت، همدستی، همراهی، یاوری ۲. دوستی، مصادقت

استعانت، استمداد، کمکخواهی، کمکطلبی، مددخواهی

پشتیبان، حامی، ظهیر، مددکار، معاضد، ناصر

۱. پشتیبان، حامی، دستگیر، دستیار، ظهیر، کمک، مددکار، معاون، معاضد، معین، ناصر، نجده، نصیر، یار ۲. سرگرد

۱. کمک، نصر، یاری، یاوری ۲. دستگیر، کمکرسان، مساعد، یار، یاور

یاریدادن، کمک کردن، یاری کردن، یاوری کردن، امداد کردن، استعانت کردن ≠ مدد یافتن

امداد، کمک، یاری، یاریرسانی، مدد، عنایت، مساعدت، معاضدت، یاوری

دستگیری، غوث، کمک، مدد، مظاهرت، معاضدت، همراهی، یاری، یاوری

۱. خودنما، ظاهرساز، متکلف، تظاهرکننده ۲. یاوریدهنده، همپشت