معنی گیجی و سر درگمی

جست‌وجوی مشابه

۱. بیحواسی، پریشانحواسی، حواسپرتی ۲. حیرت، سرگشتگی

آفاق، جهان، دنیا، دهر، عالم

بیحواس، بیهوش، پریشانحواس، حواسپرت، حیران، دبنگ، سرگردان، سرگشته، مات، متحیر، مست، منگ

۱. پریشانحواسی، خرفتی، گیجی، منگی ≠ حواسجمعی ۲. عدمتمرکز، بیحواسی

۱. تحیر، تعجب، حیرت، خیرگی، خیره، شگفتی، گیجی ۲. ماتزده ۳. حیرت کردن، خیره شدن، شگفت زده شدن، متحیر ماندن

تحیر، حیرانی، حیرت، خیرگی، فروماندگی، گیجی

آشفتگی، اعجاب، بهت، تحیر، تذبذب، تردید، تعجب، دودلی، سرگردانی، سرگشتگی، شگفتی، گیجی

حیران، حیرتزده، گیج، مات، مبهوت، متحیر، هاجوواج