معنی گوشت آلود | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

چاق، سمین، فربه، گوشتالود

تادیب، تنبیه، سزا، سیاست، عقوبت، مجازات

لحم

۱. اغماض، بخشایش، بخشودن، چشمپوشی، درگذشتن، سماحت، عفو، عفو، لوطیگری ۲. سپری، گذر

۱. تفرج، تفریح، تماشا، سیاحت، سیر، گردش، گشتن، هواخوری ۲. پاسبانی ۳. تبدیل، تغییر ۴. تفحص، جستجو

چاق، سمین، فربه، گوشتالود

۱. الغا، رد، شکستن، فسخ، نسخ، نقض ۲. اغماض، بخشیدن، گذشت

۱. گوشتالو، فربه ۲. سالم، تندرست، قبراق، سرحال

۱. فربه شدن، گوشتالو شدن ≠ لاغر شدن ۲. پروار شدن، پرواری شدن ≠ لاغر شدن ۳. بهبود یافتن، بهشدن، معالجه شدن

۱. جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات ۲. تقاص، تلافی ۳. سزاوار، شایسته، لایق