منفصلفرهنگ مترادف و متضاد۱. جدا، دور، سوا، گسسته، گسیخته، منفک، منقطع ≠ متصل، پیوسته ۲. اخراج، برکنار، عزل
منحل شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. انحلالیافتن، برچیده شدن ۲. گسسته شدن، گسیختهشدن ۳. از هم پاشیدن، متلاشی شدن ۴. حلشدن، وا شدن
پارهفرهنگ مترادف و متضاد۱. برخ، برخه، تکه، جزء، قطعه، لخت ۲. بهر، حصه، قسمت ۳. بخش، فصل ۴. دریده، شرحه، گسسته، گسیخته ۵. ژنده، غاز، فرسوده، مندرس ۶. خرقه، مرقع، وصله ۷. پرش، پرواز، پری
جدافرهنگ مترادف و متضاد۱. سوا، مستثنا ۲. قطع، وا ۳. تنها، فرد، مطلقه، مطلق، منفرد، مهجور ۴. جداگانه، علیحده، مجزا، منتزع، منفک ۵. ممتاز ۶. متباین ۷. پراکنده، ۸. بریده، گسسته، گسیخته،