معنی گرد امدن | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. بهگردشدرآوردن، پردادن، چرخاندن، حرکتدادن ۲. برگردانیدن، تحریف کردن، تغییردادن، دگرگون ساختن، منحرف کردن

پهلوان، تهمتن، دلیر، رشید، قهرمان، مبارز، یل

حلقه، دایره، دوار، گلوله، مدور

۱. خاک، غبار ۲. پودر ۳. گردش

چماق، عمود، کوپال، گرزه

انجمن کردن، جمعشدن، گرد آمدن ≠ پراکندگی، تفرق

گردآمدن، جمع شدن، انجمن کردن ≠ پراکندهشدن، متفرق شدن

گرداندن، چرخاندن (به دور حرم)

۱. به حرکت درآوردن، به دور خود گرداندن، وادار به چرخیدن کردن، چرخانیدن، چرخ دادن ۲. به جریانانداختن ۳. اداره کردن ۴. کنترل کردن، مهار کردن

۱. درهمپیچیده ۲. درنوردیده ۳. گردآمده