معنی گردن فراز | واژه یاب

جست‌وجوی هم‌آوا

۱. سربلند، مفتخر ۲. طاغی، عاصی، گردنکش ۳. خودپسند، متکبر، مغرور ۴. زورمند، قوی، ≠ سربزیر، ناتوان

جید، خر، عنق، معطف

سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردنفراز، مارد، متجاسر، متمرد، مستکبر، ناجم، نافرمانبردار، نافرمان، یاغ، یاغی، ≠ فرمانبردار، مطیع

۱. بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده ۲. گردنفراز، گردنکش

پرادعا، پرمدعا، خودبین، خودپرست، خودپسند، خودخواه، خودستا، غره، فریفته، گرانسر، گردنفراز، متبختر، متفرعن، متکبر، مدمغ، مستکبر ≠ افتاده، فروتن

خر، گردن، معطف

۱. به گردن گرفتن، به عهده گرفتن، عهدهدارشدن، ذمهدار شدن ۲. پذیرفتن، قبول کردن