معنی گردش خون | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. پرسه، پیکنیک، تفرج، تفریح، سیاحت، گشت، هواخوری ۲. جولان، حرکت، دور، دوران، سیر ۳. تغییر، دگرگونی

پهلوان، تهمتن، دلیر، رشید، قهرمان، مبارز، یل

حلقه، دایره، دوار، گلوله، مدور

۱. خاک، غبار ۲. پودر ۳. گردش

جید، خر، عنق، معطف

تفریح، تفرج، گردش، گشت، هواخوری

سرسام، سرگیجه، گردش

تفرج، راهپیمایی، سیر، گردش، گشت

۱. انحراف، پیج، خم، خمیدگی، کجی، گردش ۲. ابهام، پیچیدگی، تعقید، غموض ۳. دلپیچه، شکمروش ۴. انعکاس، پژواک، طنین ۵. تحریر

پیکنیک، تفریح، تماشا، سیر، گردش، گشت، گلگشت، مشغولیت، گشتوگذار، سیروسیاحت، هواخوری