گذراندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. طی کردن، قراردادبستن، قرارگذاشتن ۲. سپری کردن، گذرانیدن ۳. رد کردن ۴. تجاوزدادن
گذاردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. جادادن، گذاشتن، نهادن ۲. وضع کردن، وضع ۳. طی کردن، عبور کردن، گذشتن ۴. برپاداشتن، منعقد کردن ۵. ترک کردن، رها کردن
سپری کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهپایانرسانیدن، به اتمام رسانیدن، تمام کردن، گذراندن، طی کردن، سر کردن ۲. معدوم کردن، نابود ساختن، نابود کردن ۳. پایمال کردن
سر کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آغاز کردن، آغازیدن، شروع کردن، سر دادن ۲. سپری کردن، گذراندن ۳. به سر بردن ۴. ساختن، مدارا کردن، سازش کردن، مماشات کردن ۵. زندگی کردن، روزگار گذراندن ۶. گذرا
طیفرهنگ مترادف و متضاد۱. خلال، ضمن ۲. سپری کردن، پیمودن، گذراندن، گذشتن، درنوردیدن، ۳. قطع ۴. نورد، شکن، چین ۵. پیچیدن