معنی کیش مات | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. آیین، دین، شرع، شریعت، طریقت، طریقه، مذهب، مسلک، مشرب، نحله ۲. ترکش، تیردان، جوله ۳. روسری، مقنعه ۴. شمشاد

ایکاش، بو، کاشکی، لیت

۱. بیغوله، کنج، گوشه ۲. بر، پهلو، سینه، کنار ۳. آغوش، بغل ۴. خوش، نیک، نیکو

امتداد، جاذبه، جذب، ربایش، مد

اسقف، پیشوا، روحانی، مطران

بزم، خوشگذرانی، خوشی، راحت، زندگانی، سرور، سور، شادی، شادیانه، طرب، عشرت، کیف، گذران، لهو، نشاط ≠ عزا، ماتم

۱. آیین، کیش، مذهب، مسلک، مکتب، نحله ۲. خلق، خو، ذوق ۳. بینش، شیوه تفکر ۴. آبشخور، منهل

آیین، دین، کیش، مذهب، مسلک، مشرب

۱. تیردان، جعبه، جوله، کیش ۲. پارهگلوله، پاره خمپاره

ترکش، تیرکش، جوله، کیش