سستی گرفتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. کمشدن، ضعیف شدن، رو به نقصان نهادن ۲. کمرونق شدن، کساد شدن، از رونق افتادن
سفیهفرهنگ مترادف و متضادابله، احمق، بله، بیشعور، بیعقل، خل، کانا، کمخرد، کمشعور، کمعقل، کمهوش، کودن، نادان ≠ عاقل