ناچارفرهنگ مترادف و متضاد۱. لابد، لاعلاج، مجبور، مضطر، ملزم، ناگزیر ۲. ضروراً، ضرورتاً، کرهاً ۳. بیاختیار، بیچاره، عاجز ≠ چارهدار
بارفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاس، دفعه، مرتبه، مرحله، مره، نوبت، وعده، وهله ۲. بر، ثمر، ثمره، حاصل، محصول، میوه ۳. بنه، توشه، حمل، محمول، محموله ۴. شرفیابی ۵. رستوران، کاباره، مشروبفروشی