کسرفرهنگ مترادف و متضاد۱. برخه، خرده ۲. تقلیل، کاهش، نقصان ۳. تفریق، کم، منها ۴. خرد کردن، شکست، شکستن
کارفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیشه، حرفه، شغل، کسب، مشغله ۲. نقش، وظیفه ۳. منصب ۴. عمل، فعل، کردار ۵. امر، ماجرا ۶. ساخت، صناعت ۷. تقدیر، سرنوشت، مرگ ۸. اتفاق، پیشامد، حادثه، ماوقع ۹. مسا
تقلید کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیروی کردن، تبعیت کردن ۲. مقلد شدن ۳. ادای کسیرا در آوردن ۴. کار کسی را الگو قرار دادن
شغلفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیشه، حرفه، سمت، کار، کسب، مقام، منصب ۲. مشغله ۳. اشتغال، خدمت، عمل، فعل، وظیفه
تفریق کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. کم کردن، کسر کردن، منها کردن ۲. کاستن، کاهشدادن ۳. جدا کردن، پراکندن، جدایی افکندن