کاردانفرهنگ مترادف و متضادآزموده، استاد، باکیاست، بصیر، حاذق، خبره، خبیر، سیاستمدار، قابل، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاربر، کارشناس، ماهر، متخصص، مجرب، مدبر، مطلع ≠ بیتجربه
تیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. اکیپ، باند، دسته، گروه ۲. تعهد ۳. غمخواری ۴. کاروانسرا ۵. اندوه، دلتنگی ۶. آویشن