کارآزمودهفرهنگ مترادف و متضادباتجربه، حاذق، خبره، قابل، کارآمد، کاردان، کارکشته، مجرب ≠ بیتجربه، تازهکار
خواباندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. خواب کردن ۲. خوابانیدن ≠ بیدار کردن ۳. از کار انداختن، تعطیل کردن، راکد کردن ۴. باز داشتن، واداشتن ۵. آرام کردن، فرو نشاندن ۶. از کارانداختن، راکد کردن ۷. بس
بطالفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیکار، بیکاره ≠ کارآ، کاری ۲. تنآسا، تنبل، تنپرور، کاهل ≠ زرنگ، فعال، کوشا ۳. یاوهگو، مهملگو، دروغگو ≠ حقگو ۴. دلاور، دلیر ≠ جبون
مجرب شدنفرهنگ مترادف و متضادکارکشته شدن، آزموده شدن، کارآزموده شدن، باتجربه شدن، تجربهدار شدن، ماهر شدن، کارآمدگشتن، متبحر شدن