کارآزمودهفرهنگ مترادف و متضادباتجربه، حاذق، خبره، قابل، کارآمد، کاردان، کارکشته، مجرب ≠ بیتجربه، تازهکار
خراب شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ویرانشدن، مخروبه شدن، منهدم شدن ۲. از کارافتادن ۳. مست شدن، لایعقل شدن ۴. گندیدن، فاسد شدن، متعفن شدن ۵. بد شدن، نامطلوبشدن ۶. منحرف شدن، بدکاره شدن ۷. رسواش
مجرب شدنفرهنگ مترادف و متضادکارکشته شدن، آزموده شدن، کارآزموده شدن، باتجربه شدن، تجربهدار شدن، ماهر شدن، کارآمدگشتن، متبحر شدن
کارآمدفرهنگ مترادف و متضادباتدبیر، حاذق، خبره، فعال، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاردان، کارکشته، کاری، ماهر ≠ بیتدبیر، بیفکر
کاردانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزمودگی، استادی، بصیرت، تخصص، حذاقت، خبرگی، کارآیی، کارآزمودگی، مهارت، وقوف ۲. فوقدیپلم ≠ بیتجربگی