معنی چیزر | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی مشابه

چیرگی

فرهنگ مترادف و متضاد

استیلا، پیروزی، تسلط، سلطه، سیطره، ظفر، غلبه

چیره

فرهنگ مترادف و متضاد

پیروز، غالب، چیر، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، متغلب، مستولی، مسلط، منتصر ≠ مقهور

چیره شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

فایق آمدن، پیروز شدن، مستولی شدن، تسلط یافتن، استیلایافتن، غلبه یافتن ≠ مغلوب شدن

چیرهدست

فرهنگ مترادف و متضاد

بامهارت، چالاک، چست، زبردست، ماهر ≠ چلمن، دستوپاچلفتی

چیرهزبان

فرهنگ مترادف و متضاد

تیززبان، زباندار، سخنگزار، سخنور، نطاق ≠ الکن

جست‌وجوی متن

تیززبان

فرهنگ مترادف و متضاد

چیره، ذلیق، بلیغ، فصیح، زبانآور ≠ الکن، پریشزبان، زبانپریش، گنگ، اصم

چیره

فرهنگ مترادف و متضاد

پیروز، غالب، چیر، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، متغلب، مستولی، مسلط، منتصر ≠ مقهور

سیطره یافتن

فرهنگ مترادف و متضاد

چیرهشدن، استیلا یافتن، سلطه یافتن، غلبه کردن

جست‌وجوی مشابه

چیرگی

فرهنگ مترادف و متضاد

چیره

فرهنگ مترادف و متضاد

چیره شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

چیرهدست

فرهنگ مترادف و متضاد

چیرهزبان

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی متن

تیززبان

فرهنگ مترادف و متضاد

چیره

فرهنگ مترادف و متضاد

سیطره یافتن

فرهنگ مترادف و متضاد

سیطرهجویی

فرهنگ مترادف و متضاد

شی

فرهنگ مترادف و متضاد