چیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. کندن ۲. بریدن، قیچی کردن ۳. قطع کردن ۴. پهن کردن، گستردن ۵. قرار دادن، نهادن ۶. زدن، ستردن ۷. انتخاب کردن، جدا کردن، گلچین کردن، گزیدن ۸. ستردن، پیراستن، اصل
چخیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. حرف زدن، دمزدن ۲. کوشیدن، تلاش کردن، سعی کردن ۳. ستیزه کردن، جنگیدن، مبارزه کردن ۴. دشمنی کردن، خصومتورزیدن
چشیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. خوردن، مزه کردن، مزیدن ۲. ذوق ۳. چشش ۴. آزمودن، تجربه کردن ۵. احساس کردن، درک کردن، دریافتن، لمس کردن
برچیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دانه چیدن ۲. انتخاب کردن، برگزیدن، گزینش کردن ۳. جمعآوری کردن، جمع کردن، گرد آوردن ۴. تعطیل کردن، منحل کردن
تبانی کردنفرهنگ مترادف و متضادتوطئه کردن، دسیسه چیدن، دسیسهچینی کردن، ساختوپاخت کردن، توطئهگری کردن، همدستی کردن، همدستشدن
سفره انداختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. سفره چیدن، سفره پهن کردن، سفره گستردن، چیدن غذا (درسفره) ۲. مراسم نذر و نیاز برپا کردن، سفره نذری انداختن
توطئه کردنفرهنگ مترادف و متضاددسیسه کردن، ساختوپاخت کردن، تبانی کردن، اسبابچینی کردن، مقدمه چیدن، مقدمهچینی کردن
ساختوپاخت کردنفرهنگ مترادف و متضادبندوبست کردن، تبانی کردن، توطئه کردن، دسیسه چیدن، زدوبند کردن، سازش کردن