معنی چکشی | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. خوردن، مزه کردن، مزیدن ۲. ذوق ۳. چشش ۴. آزمودن، تجربه کردن ۵. احساس کردن، درک کردن، دریافتن، لمس کردن

مطرقه

۱. یکجا، وزنناکرده، بیمتراژ ۲. روی هم ۳. تخمینی ۴. الهبختکی

۱. چکه کردن، قطرهقطره فرو ریختن ۲. تراوش کردن ۳. نشت کردن

۱. جوهره، خلاصه، عصاره، لب، ملخص ۲. افشره، عصاره ۳. ماستآبرفته، آبرفته ۴. عمود، گرز

چکیدهنویسی، خلاصهسازی، تلخیص

چشیدن، چشش

بسودن، لمس کردن ≠ چشیدن، بوییدن

پک، چکش، مطرقه

تبر، چکش لبهتیز