چوبکاری، چوبکاری کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن ۲. باچوب زدن، کتک زدن
چوبفرهنگ مترادف و متضاد۱. تیر، ساقه درخت، کنده ۲. ترکه، چماق، خیزران ۳. شاخه بریده درخت ۴. هیزم، هیمه
چوب زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به چوببستن، کتک زدن، ترکه زدن، فلک کردن، به فلکبستن، چوبکاری کردن ۲. حراج کردن، تعیین کردن، قیمت گذاشتن (در حراجی)
چربفرهنگ مترادف و متضاد۱. روغنآلود، روغندار، روغنی ۲. پرروغن ۳. پیهدار ۴. بهتر، مرغوبتر ۵. دلپذیر، خوشآیند، مطبوع، شیرین
چوب زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به چوببستن، کتک زدن، ترکه زدن، فلک کردن، به فلکبستن، چوبکاری کردن ۲. حراج کردن، تعیین کردن، قیمت گذاشتن (در حراجی)