چوبکاری، چوبکاری کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن ۲. باچوب زدن، کتک زدن
چوبدار، چوبدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. گلهدار، گوسفنددار، گوسفندفروش ۲. قپاندار ۳. حارس، محافظ ۴. چماقدار
چوب زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به چوببستن، کتک زدن، ترکه زدن، فلک کردن، به فلکبستن، چوبکاری کردن ۲. حراج کردن، تعیین کردن، قیمت گذاشتن (در حراجی)
تیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. گلوله ۲. پیکان، خدنگ، سهم، ناوک ۳. گلوله فشنگ ۴. عطارد ۵. چوب ۶. سرطان ۷. تاریک، تیره، سیاه، کمرنگ ۸. بهره، بخش، حصه، قسمت ۹. چوبدار بام، دیرک (چادر، کشتی)،