معنی چماندن | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. به زور فرو کردن، به زور جا دادن، زورچپان کردن، تپاندن ۲. قالب کردن، (جنس بنجل با قیمت زیاد)

آزار دادن، اذیت کردن، شکنجه کردن، زجر دادن

۱. خوراندن ۲. نوشاندن

۱. چکانیدن، قطرهقطره ریختن ۲. شلیک کردن، ماشه کشیدن

۱. فشردن، فشاردادن ۲. عصاره گرفتن، آب گرفتن، چلانیدن ۳. لهیدن

۱. چکاندن، چکانیدن، قطرهقطره چکاندن ۲. جدا کردن (ماده فرار ازغیر فرار)، عرق گرفتن، عرقگیری کردن

۱. تپانیدن، چپاندن، چپانیدن ۲. به زور جا دادن، به زور فرو کردن، فرو کردن

میهمانی دادن، ولیمه دادن ≠ سورچرانی کردن، سور چراندن

۱. علف دادن، علوفه دادن، ۲. چرانیدن، چراندن