چشمودلسیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. بینیاز، مستغنی ۲. بلندطبع ۳. قانع، خرسند ۴. بیحرص، بیآز ≠ آزمند، حرصورز، آزور، طمعکار، طامع
حریصفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزمند، آزور، پرآز، پرحرص، پرطمع، رژد، طماع، طمعکار ≠ قانع ۲. زیادهطلب، زیادهخواه ۳. گرسنهچشم، ولوع ≠ چشم و دل سیر ۴. علاقهمند، مشتاق ۵. مولع
چشم زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. چشمزخمزدن، چشم کردن ۲. ترسیدن، واهمه کردن، هراس داشتن ۳. دودل بودن، مردد بودن، تردیدداشتن، یکدلدودل کردن
چراغ زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. روشن وخاموش کردن (چراغ خودرو)، علامت دادن، چراغ دادن ۲. چشمک زدن، اشاره کردن
خانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. امارت، امیری، پادشاهی ۲. مربوط ومنسوب به خان ۳. چشمه، قنات ۴. برکه، حوض ۵. تالاب، باتلاق، مرداب ۶. زرخالص، طلایناب، زر ناب