چالهمیدونیفرهنگ مترادف و متضاد۱. منسوب به محله چاله میدان ۲. لات، زورگو ۳. بیادب، بیتربیت، نافرهیخته ۴. زشت، رکیک ۵. بیادبانه، لاتمنشانه
چارهفرهنگ مترادف و متضاد۱. درمان، علاج، مداوا، وید ۲. راهحل ۳. تدبیر، ترفند، حیله، زیرکی، مکر ۴. تمهید، وسیله ۵. گزیر ≠ ناگزیر
چاره جستنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درمان کردن، علاج کردن ۲. چاره طلبیدن، چاره ساختن، تدبیر اندیشیدن ۳. از عهده برآمدن
چالهمیدونیفرهنگ مترادف و متضاد۱. منسوب به محله چاله میدان ۲. لات، زورگو ۳. بیادب، بیتربیت، نافرهیخته ۴. زشت، رکیک ۵. بیادبانه، لاتمنشانه
چالفرهنگ مترادف و متضاد۱. چاله، حفره، فرورفتگی، گودال ۲. عمیق، گود ۳. آشیان، آشیانه ۴. گور (حیوانات) ۵. غاز، خرچال، مرغابی (آ)هوبره ۶. آشیانه، لانه ۷. شتربچه ۸. اسب سفید، بزپیشانیسفید