چارهپذیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. حلشدنی، قابل حل ۲. علاجپذیر، درمانپذیر ۳. چارهبردار ۴. اصلاحپذیر ≠ چارهناپذیر، نشدنی، حلناشدنی
ناچارفرهنگ مترادف و متضاد۱. لابد، لاعلاج، مجبور، مضطر، ملزم، ناگزیر ۲. ضروراً، ضرورتاً، کرهاً ۳. بیاختیار، بیچاره، عاجز ≠ چارهدار