معنی پیسه | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

پول، زر، وجه

۱. دورو، مزور، منافق ۲. ابلق، دورنگ ۳. پیس، مبروص

تفرج، راهپیمایی، سیر، گردش، گشت

۱. ختم، سوگ، عزاداری، عزا، ماتم، ماتمپرسی ۲. بیمارپرسی، تفقد، عیادت ≠ عیش

سوگوار، عزادار، ماتمزده ≠ سوری

سوگواری، عزاداری، مصیبتزدگی

ابرص، پیسه

۱. اسکناس، بودجه، پیسه، تنخواه، دستمایه، دینار، سرمایه، سکه، مبلغ، مسکوک، نقد، نقدینه، وجه ۲. پل، جسر

۱. درم، درهم، ریال، زر ۲. پیسه، پول، وجه

پرسهنشینی، سوگواری، ماتمزدگی، مصیبتزدگی

پرسهدار، داغدار، مصیبتدیده، ماتمزده، سوگوار، پرسهنشین، سیاهپوش، عزادار ≠ سوری