معنی پژوهش گر | واژه یاب

جست‌وجوی هم‌آوا

پژوهنده، جستجوگر، متتبع، متجسس، متفحص، محقق

۱. بازجست، بازرسی، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفحص، جستجو، مطالعه ۲. استیناف، تمیز، رسیدگی

۱. تادیب، تربیت، تعلیم ۲. آموزش ۳. بارآوردن، پروراندن ۴. خوراک، طعام، غذا ۵. پرواربندی

عذر، عذرخواهی، معذرت، معذوریت

پژوهشگر، پژوهنده، جستجوگر، متفحص، محقق، طالب، جوینده

پژوهشگر، دانشمند، عالم، متتبع، متجسس، متفحص ≠ نامحرز

۱. پژوهشگرجوینده، ، متتبع، متجسس، محقق ۲. خردمند، دانا ۳. جاسوس، منهی

۱. پژوهشگر، پژوهنده، جستجوگر، جویا، جوینده، محقق، مستفسر ۲. خبرچین، جاسوس

۱. دانشمندانه، عالمانه، فاضلانه ۲. پژوهشگرانه، منتجازپژوهش