معنی پژوهش کردن

جست‌وجوی مشابه

۱. بازجست، بازرسی، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفحص، جستجو، مطالعه ۲. استیناف، تمیز، رسیدگی

۱. تادیب، تربیت، تعلیم ۲. آموزش ۳. بارآوردن، پروراندن ۴. خوراک، طعام، غذا ۵. پرواربندی

عذر، عذرخواهی، معذرت، معذوریت

۱. پژوهش کردن، پژوهیدن، تتبع کردن، تفحص کردن، کندوکاو کردن ۲. بررسی کردن، مطالعه کردن

تحقیق کردن، رسیدگی کردن، وارسی کردن، مطالعه کردن، پژوهش کردن

۱. بررسی، پژوهش، تتبع، تفحص، کندوکاو، مطالعه، ۲. استفسار، استنطاق، رسیدگی، غوررسی، ۳. کاوش، وارسی، رسیدگی ۴. بررسی کردن، پژوهیدن، پژوهش کردن

۱. بررسی، پژوهش، پژوهیدن، پیجویی، تفتیش، تفحص، جستجو، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو ۲. پژوهیدن، تفحص کردن، جستجو کردن

ادب کردن، پرورش دادن، تادیب کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، بار آوردن، پروراندن