پریشانحالفرهنگ مترادف و متضادآشفته، آشفتهخاطر، افسرده، بدبخت، بینوا، پریشان، پریشانخاطر، دژم، زار، سراسیمه، شوریده، مشوش، مضطرب ≠ آسودهخاطر
پریشانفرهنگ مترادف و متضادآشفته، بیآرام، بیقرار، پراکنده، پراکندهخاطر، پریشانحال، تنگدست، درهم، دلواپس، ژولیده، سراسیمه، شوریده، متاثر، متشتت، متفرق، مختل، مشوش، مضطر، مضطرب، مغشوش، منگ،
پریشانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. تشویش، دغدغه ۲. آشفتگی، بینظمی، ژولیدگی، شوریدگی، نابسامانی ۳. سرگردانی ۴. پراکندگی، تشتت، جدایی ۵. اضطراب، بیقراری ≠ آرامش
پایانفرهنگ مترادف و متضادآخر، اختتام، انتها، انجام، انقضا، تکمیل، تمام، خاتمه، ختم، عاقبتالامر، عاقبت، غایت، فرجام، منتها، نهایت ≠ اول
حال گرفتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دمغ کردن، ناراحت کردن، پریشان کردن ۲. حالگیری کردن، آزرده کردن ≠ حال دادن
منقلب شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دگرگون شدن، متحول شدن، حالیبهحالی شدن ۲. واژگون شدن ۳. ناراحت گشتن، آشفته شدن، پریشان شدن، مضطرب شدن
منقلب کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دگرگون کردن، متحول کردن، دگرگون ساختن، حالیبهحالی کردن ۲. واژگون کردن ۳. ناراحت کردن، آشفته کردن، پریشان کردن، مضطرب کردن
بینواییفرهنگ مترادف و متضاداحتیاج، پریشانحالی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، مستمندی، ناداری، نیازمندی ≠ توانگری، غنا
زارفرهنگ مترادف و متضاد۱. پریشانحال، ضعیف، ناتوان، نحیف، نزار ۲. صرع، غش ۳. تضرع، زاری، فغان، ناله ۴. بیچاره، خوار، زبون