ملتهب شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ملتهب گشتن، پرالتهاب شدن ۲. داغ شدن، سوزان گشتن ۳. برافروختن، پرلهیب شدن، برآشفتن، آشفته شدن ۴. شعلهور شدن، مشتعلگشتن
متخلخلفرهنگ مترادف و متضاددارایخللوفرج، پرمنفذ، خللوفرجدار، سوراخسوراخ، مشبک، منفذدار ≠ متراکم، متکاثف، فشرده، پرچگالی، پرتکاثف
پیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. جاافتاده، سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن، معمر ۲. پاتال، فرتوت، ناتوان ۳. ابدال، اوتاد، خضر، شیخ، قدیس، قطب، مراد، مرشد ۴. پیشوا، قاید ≠ برنا، جوان ۵