معنی پالوده | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. خالص، صاف، مروق، مصفا ۲. فالوده ۳. تباه، ضایع ۴. برگزیده، خلاصه ≠ ناپالوده

پاکسازی، پاکشدن، تطهیر، زدایش، ستردن، صاف کردن ≠ آلودن

۱. اساس، بنیاد، بنیان، پایه، پی، شالده، قاعده ۲. اصل، زمینه، مبنا، واده

بنیانگزاری، پایهگذاری، تاسیس، مبنا

بادهبیدرد، پالوده، صاف، ناب ≠ درد

۱. پاک، پاکیزه، پالوده، مطهر ۲. پارسا، مهذب

۱. پرداخته، صیقلی، لغزنده، نرم، نشو، هموار ۲. تخت، مستوی، مسطح ۳. راست، شق ۴. پاک، پالوده، روشن، زلال ۵. خالص، مروق، ناب ۶. بیآلایش، وضیع ≠ خشن، زبر

پالایش، پالودن، تطهیر، تمیز کردن، تنظیف، روفتن، زدودن، ستردن ≠ آلودن، کثیف کردن

۱. پاک کردن، پالودن ۲. صاف کردن ۳. پالایش کردن ۴. پاکسازی کردن، فیلتر کردن ۵. رفع اختلاف کردن ۶. تفریغ حساب کردن، تسویهحساب کردن